سرمعلم ضیاؤالدین؛ قهرمان زندگی من

ضیاؤالدین خان "انیس"
در صفحه فیسبوک یکی از دوستانم به مطلبی برخوردم که نوشته بود "سرمعلم ضیاؤالدین خان از معارف خدا حافظی کرد" با دیدن این مطلب و عکس نسبتاً بی کیفیت استاد به یاد روزهای افتادم که در فضای باز و روی سبزه ها برای اولین بار با تباشیر و تخته سیاه آشنا شدم.
اتفاقاً اولین روز مکتب رفتنم هنوز در خاطرم است؛ در یکی از روزهای آفتابی بهار (سال 1373 ) بود که به اتفاق پدرم به مکتب رفتیم، در فاصله‌ی که از خانه تا مکتب می‌پیمودیم شاید حدوداً 10 دقیقه، هرچه تعریف نیکی بود که پدرم از مکتب گفت و من نیز از شوق بر لباس نمی‌گنجیدم. در اداره‌ی مکتب با مرد مهربانی روبر شدم که از بهر احترام به پا ایستاد و با پدرم مصافحه کرد و با من نیز دست داد. از اینکه هم روستایی ما بود از قبل با نامش آشنا بودم اما ندیده بودمش.
پس از مراحل ثبت نام، مرا بیرون از ساختمان گِلی هدایت کرد و در میان جمعی اندکی از هم سن و سالانم که پیش از من آمده بودند روی سبزه زاری نشستم و به درس اولین معلم‌ام که نام شان دقیق یادم نیست گوش دادم.
پس از آن بود که من، سرمعلم ضیاؤالدین خان را از نزدیک آشنا شدم. سالها یکی پشت دیگر گذشت و من نیز به اتفاق هم صنفیانم از فضای باز و روی سبزه زار، به داخل صنف و روی "سترنجی" ارتقا کردیم. استاد ضیاؤالدین خان که سر معلم مکتب ما (متوسطه شورچه*) شخص جدی بود و از شاگردانی که غیر حاضری میکردند سخت متنفر بود و هیچ صنفی در هیچ ساعت درسی بدون آموزگار نمی ماند و همچنان آموزگاران مؤظف نیز هیچ روزی غیر حاضری نداشتند.
او چنان مرد سخت‌کوشی بود در هنگامی که به علت جنگ، و قطع شدن امتیاز پولی معلمان، دروازه اکثر مکاتب بسته شد او با فداکاری تمام نگذاشت دروازه مکتب ابتداییه شورچه بسته شود و مکانی شد برای کسانی که تشنه‌ی علم بودند.
 تلاش، پشتکار و زحمت او سبب شد که این مکتب برای چندسالی تا دوره لیسه نیز ارتقا یابد. شاگردان زیادی در این‌جا درس خواندند و این مکتب با وجود ظرفیت اندکی که داشت اما با کیفیت بلند درسی سبب شد که خانواده های دور دست روستاهای همجوار فرزندان شان را بفرستند تا از سواد بهره ببرند.
سرمعلم ضیاؤالدین خان "انیس" در شرایطی برای باسواد شدن مردمش کار کرد که براساس باورهای حاکم در جامعه آن زمان، مکتب رفتن برای بسیاری ها خلاف ارزش های دینی پنداشته می‌شد؛ اما با همه‌ی باورهای آنزمان مبارزه کرد و دست از خدمت برای مردم برنداشت.
امروز روستای شورچه و روستاهای هم‌جوارش هم‌چون دره‌گی، دهله، لغک، شرشر، سقاب و قره‌چه بیشتر شان در هر خانه حد اقل یک فرد باسواد دارند که در واقع همه آن میراث بجا مانده ضیاؤالدین انیس است.
من (نویسنده این سطر) نیز یکی از شاگردان استاد استم و دست تقدیر مرا از روستای شورچه که مردمان زراعت پیشه و مالدار دارد، بیرون کشیده و حد اقل کسی شده ام برای خود.
در حقیقت مردِ خوب و قهرمان زندگی من سرمعلم ضیاؤالدین خان "انیس" است که در آن شرایط سخت و دشوار برای من و صدها تن دیگر زمینه با سواد شدن را فراهم ساخت.
حالا این مردِ بزرگ با معارف خدا حافظی کرد و متقاعد شده است و حدود 70 بهار عمرش را سپری کرده است که بیش از نیمی آن در راه خدمت به معارف صرف شده است.
به قول شاعر:
"هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد عشق"
عمرِ قهرمان زندگی من و صد هم‌چو من دراز باد!
*شورچه: روستایی از توابع ولسوالی برکه ولایت بغلان در شمال افغانستان.

محراب ابراهیمی
 7 دلو 1398 - پلخمری

Comments

پر طرفدار

خدمات صحی برای مریضان در ولسوالی نهرین بصورت درست عرضه نمی شود

نه وزیر به وعده اش وفا کرد و نه والی

فصل بهار زیباست ولی ترسناک